سلام روزگار.... (ازدست عزیزان چه بگویم گله ای....)
| ||
|
بر لب جویی و در کنار کسی که دوستش داشتم نشسته بودم.کف دستش را در جوی فرو برد و آن را بیرون آورده و به من نشان داد و گفت:آبی که کف دستم جای گرفته میبینی؟این نشانه عشق من است!
و به راستی چنین بود...مادامیکه دستانمان را با دقت باز نگه داریم آب در کف دستها باقی میماند.اما اگر انگشتانمان را سفت و سخت به هم بچسبانیم و و سعی کنیم که آبها را به اجبار در دستهایمان نگه داریم یک قطره آب هم در کف دستهایمان باقی نمی ماند. اینست بزرگترین اشتباهی که مردم در هنگام عاشق شدن مرتکب میشوند...آنها میخواهند عشق را به اجبار حفظ کنند...به او امر کنند ...از او انتظار دارند...او را محدود میکنن... بدینگونه است که عشقشان همچون همان آبها با کوچکترین تکانی از بین میرود و نابود میشود... عشق باید آزاد باشد ...شما نمیتوانید طبیعت عشق را تغییر دهید... اگر کسی را دوست دارید اجازه بدهید آزاد باشد...او را زندانی افکار و عقاید خود نکنید... بدهید اما انتظار گرفتن نداشته باشید.... متقاعد کنید اما امر نکنید... حفظ کنید اما اسیر نکنید... خواهش کنید اما دستور ندهید...
نظرات شما عزیزان: موضوعات مرتبط: خواندنی ، ، برچسبها: [ 20 / 2 / 1391برچسب:خواندنی, ] [ 1:43 PM ] [ meysam ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |